به گزارش گروه حوزه و دانشگاه "مهر"، فارغ از اختلافات مفهومي، كه در تعريف جهاني شدن و بين المللي شدن وجود دارد، اين دو مفهوم در زمينه آموزش عالي داراي رابطه ديالكتيكي هستند و نمي توان در دنياي امروز مرز قاطعي بين آنها ترسيم كرد. هر چند تعريف جامع و فراگيري از اين فرايند وجود ندارد، اما معمولا " بين المللي شدن" به مجموعه فعاليت هاي مربوط به گسترش همكاري ها و ارتباطات علمي و دانشگاهي بين المللي گفته مي شود كه هدف آن فراهم ساختن محيط آموزشي و پژوهشي در دانشگاه هاست كه به نحو واقعي در ارتباط و همبسته با چشم اندازها و پيشرفتهاي جهاني باشد.
فرايند ارتباط و مبادله دانشگاهي و علمي پديده تازه اي نيست و قدمتي به عمر تاريخ علم و آموزش عالي دارد. علم و فعاليت علمي بر مبناي نظريه عمومي هابرماس از "كنش انساني" به منزله "كنش ارتباطي" - ماهيتا نوعي "كنش ارتباطي" است. از همين منظر است كه محققان "اجتماعات علمي" و دانشگاهي را "اجتماعات گفتماني" مي دانند كه جوهر و بن مايه آن "زبان" ، "گفتگو" و "ارتباط" است و بر خصلت "ارتباط پذيري جهاني علم" تاكيد مي كنند. در ميان اشكال مختلف ارتباط، ارتباطات بين المللي تاثير مهمي در پيشرفت علم داشته است. تحقيقات بر اين نكته تاكيد دارند كه "تفكر انتقادي - كه لازمه اجتناب ناپذير علم است - بدون داشتن نوعي چشم انداز و نگرش بين المللي امكان پذير نيست ".
مطالعه تجربي كه دو تن از پژوهشگران " موسسه تكنولوژي جورجيا" انجام داده اند، نشان مي دهد كه "همكاري و ارتباط بين دانشگاهيان" عامل موثري بر ميزان توليدات علمي پژوهشگران و دانشگاهيان است. به اعتقا اين دو پژوهشگر ارتباطات و همكاري هاي بين المللي بر ميزان، نوع و كيفيت نو آوري ها و ابداعات علمي تاثير مي گذارد و افزايش اين ارتباطات باعث افزايش كميت و كيفيت توليدات علمي دانشگاهيان مي شود. همچنين، تحقيقات متعدد نشان مي دهد كه همكاري و ارتباط گروهي ميان دانشگاهيان علاوه بر بازده علمي؛ بر بازده آموزشي دانشگاهيان نيز تاثير مثبت مي گذارد. بر اساس اين واقعيتهاست كه گفته مي شود امروزه همكاري جمعي و گروهي بين دانشگاهيان در سطوح ملي و بين المللي در تمام رشته ها به يك هنجار تبديل شده است.
آنچه در دهه اخير به نام بين المللي شدن رخ داده است، ضمن آنكه ريشه در ذات ارتباطي علم دارد، پديده تازه اي است كه در پرتو شرايط جهاني و تكنولوژي هاي ارتباطي و "اقتصاد صنعت علم" به وجود آمده است. در اين دهه، بسياري از كشورها، چون ژاپن و كشورهاي اروپايي، با توجه به شرايط و امكانات موجود براي گسترش ارتباطات بين المللي علمي، "سياست بين المللي كردن" آموزش عالي را در اولويت هاي سياست علمي خود قرار داده اند.
در بررسي جامعي از علل گسترش فرآيند بين المللي شدن آموزش عالي دردهه 1980، نشان داده شده است كه ارزشهاي اقتصادي بيش از مسائل دانشگاهي در بين المللي شدن غلبه داشته است . در بررسي ديگري نشان داده شده است كه بين المللي شدن آموزش عالي علاوه بر مسائل دانشگاهي ، سه دليل مهم ديگر داشته است: گسترش امنيت ملي، رقابت اقتصادي و تفاهم و درك متقابل بين المللي.
در يك طبقه بندي كلي مي توان دلايل بين المللي شدن را درچهارزمينه خلاصه كرد: سياسي، اقتصادي، دانشگاهي و فرهنگي . از نظر سياسي گفته مي شود كه درجهان امروز "آموزش بعد چهارم سياست خارجي است". همكاري آموزشي به منزله نوعي سرمايه گذاري براي آينده روابط ديپلماتيك ميان دول محسوب مي شود. از آنجا كه اغلب نخبگان سياسي از ميان دانشگاهيان برگزيده مي شوند، گسترش اعطاي بورس هاي بين المللي و پذيرش دانشجويان خارجي به منزله نوعي معرفي فرهنگ و جامعه خود به رهبران سياسي و مديران ارشد آينده كشورهاي جهان است.
همچنين روابط دانشگاهي مي تواند موجب استحكام روابط سياسي و اقتصادي ميان دولتها شود؛ به خصوص در شرايطي كه روابط سياسي و ديپلماتيك رسمي چندان مستحكم نيست، روابط دانشگاهي راهي براي تداوم و حفظ روابط و تعديل كردن خصومتهاست.
يكي از ابعاد مهم بين المللي شدن ارتقاي هويت ملي است. تحقيقات نشان مي دهد رهبران سياسي اي كه تجربه تحصيل در كشور خارجي را داشته اند، تعلقات ملي و فرهنگي ملي و فرهنگي قوي داشته اند و دوره تحصيل در خارج احساس مليت و وطن دوستي را در آنها تقويت كرده است.
از نظر اقتصادي استدلال مي شود كه بين المللي شدن آموزش عالي مي تواند اقتصاد ملي كشورها را نجات دهد، زيرا اولا باعث افزايش سرعت توسعه علمي كشورها مي شود، ثانيا انبوهي از تجارت و پيوندهاي اقتصادي به وجود مي آورد و ثالثا تجارت و صنعت علم به منزله يكي از منابع اقتصادي گسترش مي يابد.
از نظر فرهنگي مهمترين كاركرد بين المللي شدن آموزش عالي گسترش ارزشها، اصول و معاني فرهنگ ملي كشورها به عرصه بين المللي است. استفاد از مبادلات دانشگاهي براي توسعه فرهنگ ملي به خصوص در كشور فرانسه از اهميت و اولويت ويژه اي برخوردار است. اين موضوع اغلب درتفاهم نامه هاي ديپلماتيك ميان دولتها نيز قيد مي شود. فدريكو مايور، رييس اسبق يونسكو در سال 1989، بر اين نكته تاكيد مي كند كه دانشگاه نهادي براي پيوند بيشتر فرهنگ و ملتها با يكديگر است.
بين المللي شدن آموزش عالي و گسترش مبادلات دانشگاهي باعث رشد اجتماعي دانشگاهيان مي شود، زيرا دامنه تجربه اجتماعي و دانش فرهنگي دانشجويان و دانشگاهيان از ملتها و فرهنگهاي مختلف افزايش مي يابد و باعث نوعي "جهش" در فرايند رشد آنها از نظر ياد گيري، خلاقيت و نوآوري هاي مختلف مي شود.
منطق آموزشي و دانشگاهي بين المللي شدن آموزش عالي شايد چندان نيازي به بحث نداشته باشد، زيرا آموزش همواره تمايل به جهاني شدن داشته و روابط علمي و معرفتي ميان ملت ها و فرهنگ ها شناخته شده است. همكاري هاي دانشگاهي نه تنها باعث كاهش تعصبات و نگرش ها و عقايد قالبي مي شود، بلكه امكان بيشتري براي شكل گيري "تفكر انتقادي" را كه اساس آموزش عالي است، فراهم مي سازد.
راهبردهاي بين المللي شدن باعث شكل گيري تفكر جهاني ، آگاهي بيشتر از دانش انباشته شده بشر در اقصي نقاط عالم، رشد همكاري هاي دانشگاهي و مبادله تجارب آموزش و پژوهشي مي شود. بين المللي شدن باعث رشد پژوهش هايي مي شود كه در سطح محلي يا ملي امكان اجراي آنها وجود ندارد. در مجموع بين المللي شدن باعث تشديد رقابتهاي دانشگاهي و ارتقاي استانداردهاي كيفيت آموزشي مي شود.
وقتي از بين المللي كردن دانشگاه صحبت مي شود، اغلب الگوي سنتي تحصيل دانشجويان كشورهاي كمتر توسعه يافته در كشورهاي توسعه يافته به ذهن متبادر مي شود اما اين تصور امروز نادرست است. تحولات دهه اخير نشان مي دهد كه تعداد دانشجويان خارجي جهان به شدت افزايش پيدا كرده و الگوي اعزام دانشجو به خارج و تركيب اين دانشجويان نيزكاملا تغيير كرده است . اولين تغيير اين است كه بيشترين ميزان دانشجويان خارجي متعلق به كشورهاي اروپايي و آمريكاست؛ يعني اين كشورها هم بيشترين پذيرنده و هم بيشترين فرستنده دانشجوي خارجي هستند.
نگاهي به ارقام و آمار كشور انگلستان اين واقعيت را به خوبي نشان مي دهد. انگلستان در سال 1990 تنها داراي 20000 دانشجوي خارجي بود، اما تنها شش سال بعد در سال 1996 اين ميزان ده برابر شد و به 200000 نفر افزايش يافت. از آن زمان تاكنون نيز آمار دانشجويان خارجي انگلستان روند صعودي داشته است. نكته مهم ديگر اينكه 51 درصد ازدانشجويان خارجي انگلستان اروپايي، 29 درصد آسيايي ( هند، چين، ژاپن و پاكستان)، 7 درصد آمريكايي، 5 درصد خاورميانه و يك درصد استراليايي بوده اند. يعني جمعا 59 درصد دانشجويان خارجي انگلستان ازكشورهاي غربي بوده اند.
كشورهاي غير اروپايي نيز علاوه بر اعزام دانشجو اقدام به جذب گسترده دانشجويان خارجي مي كنند. براي مثال ، ميزان دانشجويان خارجي دانشگاه ناتال آفريقاي جنوبي از 18 درصد در سال 1995 به 25 درصد در 1997 افزيش يافت كه بيشتر اين دانشجويان مصري بودند. همچنين ، در سال 1995 ، 165000 دانشجوي ژاپني در كشورهاي خارجي تحصيل مي كرده اند و متقابلا ژاپن ميزبان 10000 دانشجوي خارجي بوده است. همچنين ، در سال 1996 ژاپن 12400 پژوهشگر را به دانشگاه هاي جهان فرستاده و 6742 پژوهشگر خارجي را ميزبان بوده است.
سومين تغييردر ارتباطات علمي بين المللي مربوط به تغيير رويكرد كشورهاي جهان توسعه نيافته به مفهوم ارتباط علمي بين المللي است . از اواخر قرن نوزدهم كه كشورهاي غير غربي شروع به اعزام دانشجو به غرب كردند تا دهه 1980 ، " ارتباطات علمي و دانشگاهي بين المللي" كشورهاي " جهان سوم" و كشورهاي " جهان اول " در درون " نظام جهاني " كاملا " قطبي شده" انجام مي گرفت. در اين نظام ، كشورهاي غربي به منزله " مركز" و مولد، سازنده و صادر كننده علم و ساير كشورها نقش " پيراموني " و " مصرف كننده " را داشته اند.
در عصر انفجار دانش ديگر نمي توان با روش ها و نگرش هاي ستني و جا افتاده مرسوم در بازار جهاني علم رقابت كرد و از كاروان معرفت عقب نماند. توليد دانش و تربيت نيروي انساني مولد و توانا مستلزم رويكردهاي نوين به آموزش عالي در بستر "جهان جهاني شده" كنوني است.
منبع: آموزش عالي و توسعه پايدار / مقاله جهاني شدن و آموزش عالي : نگاهي به روندهاي جهاني در تحولات آموزش عالي و وضعيت آموزش عالي ايران/ نوشته دكتر نعمت الله فاضلي؛ عضو هيئت علمي دانشگاه علامه طباطبايي (با تلخيص)
نظر شما